سکوت نکنیم

نمی‌دونم دقیقا چی باید بگم فقط خواستم برای همین چندتا دونه خواننده‌ خودم بگم که بی‌تفاوت نیستم به اینکه یه دختر رو بدون هیج گناهی وقتی با برادرش توی یه شهر غریب بود به ناعادلانه‌ترین شکل ممکن کشتند‌. اگر من توی خیابون نیستم مطمئن باشید در حد اطرافیان و اطراف خودم سکوت نمی‌کنم. 

سفر

بعد مدت‌ها امشب داریم میریم سفر. امیدوارم خوش بگذرونیم. 

 

توجه کردید پست‌های من خیلی کوتاهه و بیشتر به درد کانال تلگرام می‌خوره؟ خودم راستش دوست دارم برم اونجا ولی چون توی کانال تعداد مخاطب‌ها خیلی به چشم میاد باعث میشه اعتمادبه‌نفسم کم بشه و ولش کنم به خاطر همین فعلا دست نگه‌ داشتم‌.

چوب شور

خدایا این چی بود خوردم منو پرت کرد توی دوران مدرسه و حیاط مدرسه‌مون. 

 

شکنجه

دیشب یه صحنه شکنجه توی یه فیلم دیدم و انقدر اذیتم کرد که ده دقیقا فقط حالت تهوع داشتم و کل شب هم داشتم بهش فکر می‌کردم‌‌. یعنی ۴ صبح هم بیدار شده بودم برم دستشویی دیدم ذهنم میره اون سمتی و می‌خواد به اون فکر کنه. با زور فراموش کرده بودم که الان یهو تصمیم گرفتم بیام پستش رو بذارم و باز یادم افتاد! البته خداروشکر تقریبا دیگه داره اثرش کم میشه. 

پیاز

پیاز انگار ارزون شده. امروز ۱۰ کیلو پیاز خورد کردم. من و مامان تصمیم گرفتیم برای زمستون پیاز سرخ کنیم و برای همین ۱۰ کیلو پیاز خریدیم. پوست کندنش با من بود و سرخ کردنش با مامان. قشنگ دستام بوی گند میدن و هر چقدر می‌شورم بی‌فایده‌ست. حالم از هر چی پیازه به هم می‌خوره ولی خب متاسفانه غذا رو خوشمزه می‌کنه‌.

من تصمیم دارم فلفل و بادمجون و لوبیا سبز هم بخرم ولی فعلا خیلی گرون هستن. عاشق آذوقه جمع کردن برای زمستونم. عاشق خشک کردن چیز میزا برای روزای سرد. عاشق ترشی انداختن و گردو شکستن. الان فصل جمع‌آوریه پس دست بجنبونید. 

عصری

صبح‌ها که از خواب پا میشم( این بیت اول یه آهنگ نبود؟) خیلی خسته‌ام و با زور بلند میشم و کارهام رو میکنم. تا ظهر همچنان خسته هستم. ظهر خوابم می‌گیره و عصر یهو احساس خوشبختی و دنیا چقدر عالیه بهم دست میده. گاهی می‌رقصم، آهنگ گوش میدم یا گاهی ورزش میکنم یا آرایش میکنم، غذا درست می‌کنم و کارهای عقب مونده رو پیش می‌برم. گاهی میرم پیاده‌روی و از این جور کارا. خداروشکر این انرژی خوب تا شب موقع خواب ادامه داره و بعد روز تموم میشه. شما چطوری هستین؟ صبحی هستین یا عصری؟ 

البته من دوست داشتم صبحی باشم ولی صبح‌های زود همش خوابم میاد. 

دندونپزشک

مامانم وقتی من رو حامله بود یکی از دندون‌هاش خراب میشه و اون دندون باعث میشه بقیه هم خراب بشن. همیشه می‌گفت کاش یکی‌تون دندونپزشک بشید تا این دندونای ما رو درست کنید. این حرف مامان رو اما پشت گوش انداختیم و البته به شوخی گرفتیم. حالا توی این سن کم قریب به ۹۰ درصد دندون‌هام خراب شدن و یکی یکی دارم پر و عصب‌کشی می‌کنم. واقعا پشیمونم که دندونپزشک نشدم. نمی‌دونم چرا انقدر زود دندون‌هام نابود شدن. کاش دانشمندا زودتر یه فکری بکنن تا مجبور نشم ده سال دیگه برم سراغ دندون مصنوعی. امروز تا قرون آخر کار کرده‌هام رو کارت کشیدم برای دندون. فردا هم می‌خوام یه تیکه طلا بفروشم که یکی دیگه رو درست کنم و روکش کنم.