بچهها بچهها، رفتم. نمیدونید که؛ قبل از اینکه برم نیم ساعت حرفایی که میخواستم بزنم رو تمرین کردم و تمام حرکاتم رو حفظ کردم. یه بار رفتم از دم در برگشتم. :دی خلاصه دل رو زدم به دریا گفتم فوقش تحقیر کرد میام خونه یه ذره گریه میکنم. :)) رفتم و اصلا اونجوری که پیشبینی میکردم نشد. داشت میرفت بیرون که من رسیدم. سلام و علیک کردم جواب داد یه چیزایی گفتم و خیلی معمولی رفتار کردیم. یه جورایی خیلی خوب پیش رفت و میشه گفت حرکت اصلی رو زدم. خوشحالم که این کار رو کردم. اول از همه به نفع خودم بود که برم و باهاش حرف بزنم. آینده رو میسپارم به خدا و توکل میکنم به خودش که بهترین رو برام رقم بزنه.
- ۳ نظر
- ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۰۲