اینکه با یکی زندگی کنی که ۱۸۰ درجه تفاوت عقیده با هم دارید یه زخمیه که هیچوقت دردش کم نمیشه. تنها کاری که میتونم بکنم اینه که افکارم و دنیام رو واسه خودم نگه دارم و یه دیوار بلند بکشم دورشون.
- ۱ نظر
- ۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۰۸
اینکه با یکی زندگی کنی که ۱۸۰ درجه تفاوت عقیده با هم دارید یه زخمیه که هیچوقت دردش کم نمیشه. تنها کاری که میتونم بکنم اینه که افکارم و دنیام رو واسه خودم نگه دارم و یه دیوار بلند بکشم دورشون.
امروز ظهر سرم خیلی درد میکرد و گفتم یه کم بخوابم شاید خوب بشه. بعد خواب خیلی عجیبی دیدم. خواب دیدم توی شهر زمان بچگیهام هستم و یه بچه تقریبا ۱ و نیم ساله هم دارم. جنگ شده و ما توی جنگل قایم شدیم توی یه چادر. نیروهای خودی میان و بهمون میگن که شب قراره حمله بشه و باید از اونجا بریم. خیلی میترسیدم. دورتر از ما همش انفجار و بمباران بود. بچهم رو بغل کردم. یهو اون اطراف که ما قایم شده بودیم از این منور مانندا که میزنن محیط روشن بشه زدن. برای اینکه بچهم نترسه شروع کردم در حال فرار براش شعر خوندن و همش میگفتن نوربارونه، نوربارونه، نوربارونه... و از خواب بیدار شدم خداروشکر.
خیلی وحشت کردم و خداروشکر کردم که هیچ جنگی توی کشورمون نیست و مجددا دلم رفت پیش اون بیچارههایی که الان درگیر جنگ هستن. نمیدونم تعبیر این خواب چی میتونه باشه. به زودی بچهدار میشم؟ به زودی جنگ میشه؟ به زودی یه اتفاق میخواد بیافته بلاخره انگار. یا هم ناهار زیاد خورده بودم.
نمیدونم اینکه شخصیت بچه توی این برنامه آقای طهماسب ماکارونی دوست داره یک انتخاب شانسی بوده یا فکر شده ولی واقعا درسته. یعنی تقریبا ۹۹ درصد بچهها عاشق ماکارونی هستن. دختر داییم میگه وقتی عصر میشه و میگم خدایا شام چی بپزم؟ پسر ۵ سالهم میگه مامان ماکارونی بپز. میگه اون شب رو به عشق بچهم ماکارونی میپزم و وقتی فردا میشه و میگم خدایا شام چی بپزم بازم پسرم میگه مامان ماکارونی بپز.
من خودمم عاشق ماکارونیم. چه سرد و چه گرم میخورم و اگر ترشی یا سالاد شیرازی باشه هم عالی میشه. بعضیا هستن ماکارونی رو نمیپسندن و میگن خمیره. بفرما، خوب شد؟ خوب شد که همین خمیر هم شد غذای لاکچری؟